این خانه سیاه است
این شهر تاریک است٬
این اتاق خلوت نیست٬
مسیر اشک ها تغییر کرده است
و از درون به خود می پیچند٬
این بغض کهنه درون من گندیده است
و بوی یأس می دهد
حس تهوع در من ماسیده
و انگار هرچه راه از درون به برونم بسته شده
این دردها درمان ندارند
دستم راه به جایی ندارد
چشمم خواب بی اشکی ندارد.
این شهر تاریک است
من نبودم که تاریک شد
تاریکی به چشم هایم چنگ انداخته
کابوس مرا می رباید
غرق شده ام در چهرۀ زشت زندگی انگار
و خانه ام سیاه است